این منا پدر و پسر دارد
...کجایند مردان بی ادعا
اینترنت که به وجود آمد، یک ابزار اختصاصی نبود، ما هم میتوانیم از آن استفاده بکنیم یعنی یک راه دو طرفه است. اگر دشمن می تواند از علوم ارتباطات و از پیشرفت ها و تازه های علمی این رشته استفاده کند، ما هم می توانیم استفاده کنیم.از همان شیوه هایی که ضلالت منتشر می کنند، ما استفاده می کنیم و هدایت را منتشر می کنیم. امام خامنه ای (مد ظله العالی) درباره ی ما سرباز ولی امر هستیم؛ در فضای مجازی و خارج از آن. ناصحان رحل خود بر جای دیگری بیفکنند! سر ما و قدم اوست که وصی امام عشق است و نایب امام زمان (عج). برای یاری دین خدا به بدر و احد و حنین و صفین و کربلا و این آخری، جبهه روح خدا، نرسیدیم اما اکنون بسیجی خاکسار امام خامنه‌ای (روحی فداه) هستیم. قلم بخواهد، قلم می‌زنیم؛ شمشیر بخواهد، شمشیر. سکوت بخواهد مطیعیم؛ فریاد بخواهد، مطیع. سوز جانبازی برای آرمان اسلام و انقلاب اسلامی را سالهاست که در سینه پرورانده‌ایم و علم کامل داریم که برای پایداری انقلاب اسلامی بسوی کربلای خود رهسپار خواهیم شد. از دنیا هیچ نمی‌خواهیم جز اینکه به پر و پای ما نپیچد؛ حزب الله در میان دنیاداران با همان مشکلی روبروست که هزار و چهارصد سال است اولیای خدا با آن روبرو هستند. دیگر اینکه سید شهیدان اهل قلم فرمود: هر کس می‌خواهد ما را بشناسد داستان کربلا را بخواند.

مطالب وبلاگ را چگونه ارزیابی میکنید؟

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 6
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 203
بازدید ماه : 1438
بازدید کل : 51899
تعداد مطالب : 298
تعداد نظرات : 86
تعداد آنلاین : 1


آمار مطالب

کل مطالب : 298
کل نظرات : 86

آمار کاربران

افراد آنلاین : 1
تعداد اعضا : 0

کاربران آنلاین


آمار بازدید

بازدید امروز : 6
باردید دیروز : 0
بازدید هفته : 203
بازدید ماه : 1438
بازدید سال : 3802
بازدید کلی : 51899
این منا پدر و پسر دارد

از میان دغدغه های زمینی و رنگارنگ دنیا، معبری به آسمان دلمان گشودند تا به دنبال گمشده مان برای رسیدن به میهمانی شهدا، مین های نفس را خنثی کنیم و فرصتی شد دلپذیر و مغتنم، تا چند روزی میهمان شهدا باشیم در مقر یادمان شرهانی، و عنایت خداوند و توجه شهدا شاملمان شد تا خانواده دو شهید «اسماعیل زاده» را زیارت کنیم و برای خوانندگان امتداد سوغاتی به ارمغان بیاوریم تا حقیقت گمنام پدر و پسری که در اردیبهشت سال جاری به دست های مهربان «حاج جعفر نظری» تفحص شدند، ما را حیران کند از گمشده ای که اکنون پیدا شده بود که به همراه اشعار حاج رحیم چهره خند که زینت بخش این سوغات شده، تقدیم می گردد.

هم پدر و هم پسر بودند هم یار دیرین و همسنگر. پدر «سیدابراهیم اسماعیل زاده» و پسر «سیدحسین اسماعیل زاده» و شگفتا ابراهیم این بار نیز به یاری حسین شتافته بود و در این اعزام کمک آرپی جی حسین بود. وقتی حسین قبضه اش را چون تبری بر دوش می کشید و لبیک بر لب به قربانگاه می شتافت که منای عشق بود و در آتش سهمگینی می سوخت.

تانک های دشمن پشت سر هم می کوبیدند و زمین و زمان را به لرزه می انداختند. همه جا دود بود و خاکستر و بوی باروت و خون، انفجار بود و قتلگاه. سیدحسین پی درپی موشک هایی را که پدر آماده کرده بود می گرفت، بر قبضه سوار می کرد و برمی خواست و به سمت تانک ها هجوم می برد و با شلیک موشک ها بت های موجود در حریم حرم الهی را با تبر ابراهیمی خرد می کرد. سیدحسین در مشعر نشسته و سلاح خود را آماده می سازد تا هجومی دیگر به شیاطین از خدا بی خبر کند و ابراهیمِ پدر در کنار اوست. از مزدلفه می گذرد، پا به قربانگاه می گذارد و تیری از تیربار تانک می آید و به پیشانی سید حسین اصابت می کند و خون گرم ِگلگونش بر خاک های مقدس سرزمین عشق جاری می شود و این بار سیدحسین است که در مقابل دیدگان ابراهیم قربانی می شود.

پسر در آغوش پدر به خونِ خود می غلطد. لحظات چه سخت است و به کندی می گذرد. ابراهیم پسر را در آغوش می گیرد، محاسن و سر و صورتش را به خون مطهر قربانی پسر آغشته می سازد و با او نجوایی دارد که:

سامان دلم هستی

در پیش تو می مانم

لبیک شهادت را

همراه تو می خوانم

سوهان تعلق را

باید ز کف اندازم

فرسایش روح و جان

زین آژده می دانم

پوری تو و بابم من

زین غصه کبابم من

بی تاب بی تابم من

حیف است که جا مانم

این شهد شهادت را

همراه تو می نوشم

چون راه سعادت را

در راه تو می دانم

سامان دلم هستی

در پیش تو می مانم

لبیک شهادت را

همراه تو می خوانم

و چنین می شود که ابراهیم پیکر پاک قربانی را در پتویی سرخ می پیچد و در حیرت نبرد میان عقل و عشق، عشق برنده می شود، سلاح سردار شهید را بر دوش می نهد و قدم به قربانگاه می گذارد که عشق را از تیغ و خنجر باک نیست و لبیک گویان همراه با شلیک و رمی جمرات با اسماعیلش زمزمه هایی خون رنگ و شیرین و ماندگار دارد که:

به به! رسید شهیدم، پاره جگرم، پسرم

لحظه زیبای شهادتِ از کف فراریت

آمیزه ولایت و عشق و ثمر پافشاریت

شهادتی که بوده به حق، حق مسلمت

کارمزد عمری تلاش و سعی و فداکاریت

بهای ولایت مداریت

فرخنده باد ز جام ولایت

چنین مِیْ گساریت

ابراهیم می خروشد و می رزمد و غوغا می کند و چه دیدنی است در فراغ شهادت، ماتم و اشک و زاریش، و اینجاست که مزدش را می گیرد و تیری می آید و ابراهیم در کنار اسماعیلش قربانی می شود و خیلِ ملک، در شگفت از معجزه شب شکاری اش. و این بار توفیق یار شد و یاران تفحص موفق شدند «سید ابراهیم» و «سید حسین اسماعیل زاده» این پدر و پسر زندگی بخش را در خاک مقدس «چیلات» زیارت کردند و در آغوش یکدیگر جستند و قطعه ای مطهر به رایحة قدسی بهشت را به شهر قهرمان پرور بابل هدیه نمودند.

مشت خاکستر اگر شد خیمه ها از آتش کین

گشته از خون شهیدان سبز و خرم گلشن دین

 

منبع : http://www.hawzah.net



تعداد بازدید از این مطلب: 450
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


مطالب مرتبط با این پست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه:









عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود